افسانه توتل: در دایره افسون
نویسنده:
امیرمحمد اعتمادی
امتیاز دهید
737 صفحه
در دايره افسون مجموعه ای است همچون تار و پود قاليچه اي ابريشمي و در هم آميخته كه گاه در طول گياه و گاه در عرض گسترش می يابد و همزمان هر ريشه ای شخصيتی يگانه دارد، مشتق و ممتاز.
سرآغاز داستان:
مه غلیظ البرزی روستای هی کده و کوههای سرسبز اطراف را پوشانده بود. سایه سنگین مه می خزید و رطوبت را در گوشه و کنار می پراکند. نسیم بهاری حرکتی می کرد، دیوار یکپارچه مه را در گوشه ای می شکافت و منظری در مقابل چشم می گشود. اما طولی نمی کشید که توده های انبوه مه کاهلانه جابجا می شد و دیوار شکسته اش را باز محکم می کرد. قطره های آب چکیده از مه، بر سر و چهره یدالله کوه پری می درخشید. عبور از بی راهه در میان مه و از لابلای خاربنها، بوته ها و علفهای هرز نم کشیده، پاچه شلوار سیاهش را خیس کرده بود...
بیشتر
در دايره افسون مجموعه ای است همچون تار و پود قاليچه اي ابريشمي و در هم آميخته كه گاه در طول گياه و گاه در عرض گسترش می يابد و همزمان هر ريشه ای شخصيتی يگانه دارد، مشتق و ممتاز.
سرآغاز داستان:
مه غلیظ البرزی روستای هی کده و کوههای سرسبز اطراف را پوشانده بود. سایه سنگین مه می خزید و رطوبت را در گوشه و کنار می پراکند. نسیم بهاری حرکتی می کرد، دیوار یکپارچه مه را در گوشه ای می شکافت و منظری در مقابل چشم می گشود. اما طولی نمی کشید که توده های انبوه مه کاهلانه جابجا می شد و دیوار شکسته اش را باز محکم می کرد. قطره های آب چکیده از مه، بر سر و چهره یدالله کوه پری می درخشید. عبور از بی راهه در میان مه و از لابلای خاربنها، بوته ها و علفهای هرز نم کشیده، پاچه شلوار سیاهش را خیس کرده بود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی افسانه توتل: در دایره افسون